-
لبخند بزن
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 12:20
لبخند بزن به نسیمی که مدام نوازشت می کند و به بلبلانی که با حس شوقی وصف ناپذیر برایت ترانه ای عاشقانه سر میدهند. لبخند بزن به دیروزی که خوش بود و به امروزی که زیباست و لبخند بزن به نسیمی که مدام نوازشت می کند و به بلبلانی که با حس شوقی وصف ناپذیر برایت ترانه ای عاشقانه سر میدهند. لبخند بزن به دیروزی که خوش بود و به...
-
فقر
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 23:42
دکتر شریعتی : از فقر می خواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین...
-
دستشو بگیر ...!
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 08:39
آدمی فقط در یک صورت حق دارد تا به دیگری از بالا نگاه کند! و آن زمانی است که بخواهد دست اورا که بر زمین افتاده است بگیرد تا او را بلند کند ... ! دیدین بعضی وقتا یک جمله یا یک شعر رو می خونین بعد میگین کاش اینو خودت می نوشتی ... ! اخه دقیقا یک حسی رو نشون می ده که داری و نتوسنته بودی تا اون موقع روی کاغذ بیاری . الان...
-
مغز پسته ای
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 14:08
گیس می بافی وُ من به نگاه مغز پسته ای ات چشم می دوزم که رو به رویم نشسته می خندی و ھمه چیز را پیش می کشی غیر از خودت که می دانی اگر به صورت گندمی ات لب بزنم ، آدم می شوم . (عمید صادقی) نوشتنم رو دوباره شروع کردم با کلی حرف نگفته و جا مونده ، تمام دوستای قدیمیم دلم براشون تنگ شده بود زیاد، به هرحال برگشتم.