دکتر شریعتی :
از فقر می خواهم بگویم ......
فقر همه جا سر میکشد .......
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ..... فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میکشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است
..............
چقدر جالب ، میبینین دوستان، این یک مورد انتخاب خودمونه نه دست سرنوشت .... فقر همه جا سر می کشد ... فقر شب را بی غذا سر کردن نیست ...
آره واقعا فقر یعنی بی فرهنگی و نادانی! اینکه نتونیم فکر کنیم از همه چی بدتره!
همینطوره دردونه جان ...
دوستی مثل ایستادن روی سیمان خیس هرچقدر بمونی جای پات بیشتر به سیمان ها میچسبه و اگه بری رد پات برای همیشه باقی می مونه.....
تو از اون دوستایی هستی که یهو گذاشتی و رفتی.....
راضی باشی نوید اما تو دلم کلی بهت بدوبیراه گفتم.....
آخه این چه وضعشه.....
به تو هم میگن دوست؟؟؟
اینقدر عصبانی بودم یادم رفت سلام کنم...
حالا سلام...
منم خیلی دلم برات تنگ شده بود...واسه حرفات ...واسه نظرات.....حتی واسه اومدنت...خیلی منتظر بودم که لااقل بیای و یه سری بهم بزنی و ......تازگی ها هم دیگه ناامید هیچ آدرس و نشونه ی دیگه ایم هم ازت نداشتم حتی یه ایمیل.....
صفخه هایی که نظراتت توش بود رو جداگانه سیو کرده بودم و هرچند وقت یه بار می خوندمشون و بعضی وقتا اشک تو چشام جمع میشد و حسابی دلتنگ تو و نظرات میشدم.....
خوشحالم که برگشتی.....
خیلی خیلی خوشحالم کردی.....
بازم بیا....
راستی خوبـــــــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم مثل همیشه خوب و سرحال باشی....
دعا کن منم زودتر این همه دپرسی بیام بیروووون
سلام ، ملیکا حق داری خودمم ناراحت بودم از رفتنم ، به هرحال ببخش دوست خوبی نبودم . وقتی هم برگشتم اولین کاری که کردم به دوستای قدیمیم سر زدم و ازون موقع سر میزنم همیشه :)
من ازین بهتر نمیشم، خوبه خوبه خوبم ...!